English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4294 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
mounting U اسباب سوار شدن یا کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
staging U سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
embarks U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
to ride and tie U اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
cavalry U سوار نظامی سوار اسبی
disfurnish U بی اسباب کردن
to shift to the new building U اسباب کشی کردن
moves U اسباب کشی کردن
conspiratress U اسباب چینی کردن
move house U اسباب کشی کردن
to form a plot U اسباب چینی کردن
move U اسباب کشی کردن
moved U اسباب کشی کردن
transit area U منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
overhauled U سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauling U سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauled U برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauls U برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauling U برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhaul U سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauls U سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhaul U برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
To collect (pack)the household goods. U اسباب خانه را جمع کردن
moved U اسباب کشی کردن تکان
move U اسباب کشی کردن تکان
moves U اسباب کشی کردن تکان
assembles U سوار کردن
enchase U سوار کردن
assembled U سوار کردن
fabricating U سوار کردن
modulate U سوار کردن
take up U سوار کردن
modulating U سوار کردن
rig U سوار کردن
mounts U سوار کردن
rigged U سوار کردن
fabricated U سوار کردن
rigs U سوار کردن
fabricate U سوار کردن
modulates U سوار کردن
fabricates U سوار کردن
mount U سوار کردن
assemble U سوار کردن
horse guards U گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
jigs U ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
jig U ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
pilots U اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
to move in U بخانه تازه اسباب کشی کردن
move in U به خانه تازه اسباب کشی کردن
pilot U اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
piloted U اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
imbark U در کشتی سوار کردن
to give somebody a lift U کسی را سوار کردن
staging U سوار کردن جا دادن
take on U مسافر سوار کردن
modulate U سوار کردن موج
setting up U سوار کردن جاانداختن
sets U سوار کردن جاانداختن
to give somebody a ride U کسی را سوار کردن
assembles U سوار کردن قطعات
assembled U سوار کردن قطعات
install U سوار کردن جادادن
rodeo U سوار کاری کردن
installs U سوار کردن جادادن
mounting U سوار کردن وسایل
embarking U درکشتی سوار کردن
modulating U سوار کردن موج
pick up U سوار کردن مسافر
embarked U درکشتی سوار کردن
entrain U سوار کردن کشیدن
embark U درکشتی سوار کردن
setting up apparatus U دستگاه سوار کردن
rodeos U سوار کاری کردن
embarks U درکشتی سوار کردن
assemble U سوار کردن قطعات
installing U سوار کردن جادادن
set U سوار کردن جاانداختن
modulates U سوار کردن موج
to take ship U در کشتی سوار کردن
erecting U بناکردن سوار یا نصب کردن
remounted U برگشتن دوباره سوار کردن
erect U بناکردن سوار یا نصب کردن
remounts U برگشتن دوباره سوار کردن
remounting U برگشتن دوباره سوار کردن
removable U قابل سوار و پیاده کردن
assemblage U انجمن عمل سوار کردن
assemblages U انجمن عمل سوار کردن
juryrig U سوار کردن موقت وسایل
remount U برگشتن دوباره سوار کردن
erected U بناکردن سوار یا نصب کردن
erects U بناکردن سوار یا نصب کردن
To pick up a passenger. U مسافر سوار کردن ( تاکسی ؟ اتوبوس )
tackled U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackling U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackles U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackle U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
piggyback U پرپشت یاشانه سوار شدن کول کردن
ramps U محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
port of embarkation U بندر سوار شدن یا بار کردن کالاها
ramp U محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
piggybacks U پرپشت یاشانه سوار شدن کول کردن
the setting of a gem U سوار کردن یا کار گذاشتن یانشاندن گوهری
cavalry man U سوار در سوار نظام
piggyback <idiom> U روی کتف نشاندن ،پشت خود سوار کردن
stages U سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
stage U سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
assembly U بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
langrel U اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langridge U اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
pedrail U اسباب خودکار برای اسان کردن حرکت ماشینهای سنگین در جادههای ناهموار
langrage U اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
assemble U سوار کردن گردهمایی کردن
assembles U سوار کردن گردهمایی کردن
assembled U سوار کردن گردهمایی کردن
mount U قنداق سوار کردن بر پا کردن
mounts U قنداق سوار کردن بر پا کردن
rail loading U سوار کردن بار یا پرسنل روی درزینهای راه اهن
roll on roll off U روش سوار وپیاده کردن بار روی غلطک حمال
to give one a lift U کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
transfer loader U دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
roll on roll off U سوار کردن و حرکت دادن سریع بار و کالا بین انبارها
floppy discs U دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy disks U دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy disk U دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppies U دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy U دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
garrote U اسباب ادم خفه کنی راهزنی بوسیله خفه کردن مردم
garotte U اسباب ادم خفه کنی راهزنی بوسیله خفه کردن مردم
modulation U سوار کردن امواج انرژی روی امواج الکترومغناطیسی برای ارسال
mounting U وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
horse U اسب دار کردن سوار اسب کردن
reassembling U بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassemble U بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassembles U بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassembled U بستن قطعات سوار کردن قطعات
innocent passage U مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
tool U اسباب
things U اسباب
device U اسباب
devices U اسباب
instrumentally U با اسباب
apparel U اسباب
doodads U اسباب
free handed U بی اسباب
free hand U بی اسباب
geap U اسباب
accouterment U اسباب
lash up U اسباب
traps U اسباب
doodad U اسباب
remover U اسباب کش
apparatus U اسباب
rig U اسباب
whigmaleerie U اسباب
whigmaleery U اسباب
appliances U اسباب
removers U اسباب کش
tackled U اسباب
contrivance U اسباب
fixings U اسباب
mountings U اسباب
dixings U اسباب
rigs U اسباب
rigged U اسباب
rigging U اسباب
tackle U اسباب
tackles U اسباب
contraptions U اسباب
contrivances U اسباب
contraption U اسباب
articles U اسباب
appliance U اسباب
valuables U اسباب
outfit U اسباب
outfits U اسباب
freehand U بی اسباب
instrument U اسباب
tackling U اسباب
gadgets U اسباب
gadget U اسباب
article U اسباب
implements U اسباب اجراء
implementing U اسباب اجراء
implemented U اسباب اجراء
playthings U اسباب بازی
appurtenance U اسباب جهاز
impedimenta U اسباب تاخیرحرکت
purofier U اسباب پاک کن
appliance U اسباب کار
paraphernalia U اسباب لوازم
appliances U اسباب کار
inconveniences U اسباب زحمت
thing U اسباب دارایی
fishing gear U اسباب ماهیگیری
spared U اسباب یدکی
caboodle U اسباب سفر
tools U اسباب کار
inconvenience U اسباب زحمت
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com